۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

تعریف

به شیرین خاتون
بی آنکه دیده باشمش


ته ذهنم
تعریف من از نهایت زیبایی
نه شکل بهاراست،
نه ستاره و نه غروب

حرکت انگشتان توست
قوسی ست که در هوا ترسیم میکنی
هنگامی که خم شده ای تا از زمین چیزی برداری

سرفه ی توست

حالت صورتت
که جمع می شود بعد از خوردن لیمو ترش

به هم مالیدن لبهایت
بعد از زدن رژ

حالت صورت توست
وقتی با موچین تراشه ای کوچک از انگشتت در میاوری
شبیه وقتی میشوی که بادام تلخی خورده باشی

۱۴ نظر:

ماه مِی گفت...

Like

ناشناس گفت...

kheili ghashang bood inke

baraaye araamesh khaatere ahaali shahr, naashenaas nazar midim amoo Atdin

آیدین گفت...

mersi Mohi

Naashenaas jaan yani chi? toro khoda in aaraamesh ro be ham beriz va az parde boroon aaaaa

مریم گفت...

چه خوبه این شعر
چه خوب و چه راحت احساستون رو نشون دادید. زیاد خوشم آمد آقای پوری.

آزاده زارعیان گفت...

سلام آقای پوری عزیز.شعرتون رو بسیار دوست داشتم.نگاه متفاوت به معشوق..فقط به نظرم کمی زیاد توضیح داده بودین و...بعدن بیشتر توضیح خواهم داد.
در هر حال لذت بردم.موفق باشید

آیدین گفت...

خیلی خوشحالم که از این نوشته خوشتون اومده آزاده جان. مطمئنم که نقصهاش بیشتر از "کمی زیاد توضیح دادن" هستش

ناشناس گفت...

inke tarife tahe zehnet bood!! bad unvaght tarife cheshmet az zibaee chiye? ya chemidoonam tarif e haman ozvi (!) ke behet dastoor mide ...  

بابک از منچستر گفت...

آیدین جان، وقتی از شیرین خاتون حرف میزنی احساس میکنم داری خاطرات گذشته ات رو مرور میکنی، رویای دیشبت رو، شاید یک عشق شکست خورده رو، یا بهتر بگم اولین و آخرین بار که عاشق شدی رو به تصویر میکشی، عشقی که دوباره تکرار نمیشه، عشقی که تو با همه ی وجودت فهمیدی، حتی گربه ی همسایه هم فهمید که تو عاشق شدی ولی اونهایکه باید می فهمیدند نفهمیدند و یا شاید خودشونو به نفهمی زدند، اینجاست که مضمحل میشم که چرا تو منتظر نگاه دیگران موندی؟ چرا شیرین خاتون رو به رویاهات سپردی؟

آیدین گفت...

بابک جان مرسی از کامنت مبسوطت. این هفته در منچستر میبینمت که مفصل گفتگو کنیم

ناشناس گفت...

bebin, man oon naashenaas avaliam, va nazar doveom aslan be man rabt nadare!
az in beb bad ham dige naashenaas nemimoonam, bas ke dast ziaad shode!!

آیدین گفت...

فعلا که بازهم ناشناس موندی که

احمد پوري گفت...

دلنشین و قشنگ بود با تشبیه ها و توصیف های بکر. دستت درد نکند آیدین جان
احمد پوری

aavin گفت...

من هم مثل آقای بابک فکر می‌کنم یه عشق شکست خورده‌ی این بین
بوده که اینقدر قشنگ براش شعر میگی‌... :) هر چی‌ بوده احساس تو خیلی‌ قشنگه!

آیدین گفت...

آوین جان تو کجایی خانم؟ من رو تنها نذار لامصب :)