کرول ان دافی شاعر اسکاتلندی که تو ایران هم کم و بیش شناخته شده هستش اولین شاعری هست که شروع کردم به خوندن شعرهاش، شعری داره به نام "وقتی حرفمان شد" که خیلی ازش خوشم اومد و تصمیم گرفتم ترجمه ش کنم، ولی نشد! هر کاری کردم نشد! مطمئنا یه مترجم شعر خوب مثل پدر خودم و یا اشخاص دیگری زورشون به ترجمه ی این شعر میرسه ولی من نتونستم، ولی گفتم حالا که نتونستم درش بیارم بیام به صورت موزون (منظور اوزان عروضیه) و نیمه شوخی نیمه جدی ترجمه ش کنم، خودم خنده م گرفت البته، بد هم نشد! چهار تا تیکه (یا به قول کوشا لَخت) داره این شعر که سطر اول همه شون میگه "But when we rowed" یعنی "وقتی حرفمان شد" که دیگه اونو فاکتور گرفتم، شعر تصویریه از پیرامون شاعر وقتی که با محبوبش حرفش شده، خدا اون روز رو نیاره برای هیچ کس
the room swayed and sank down on its knees,
the air hurt and purpled like a bruise,
The sun banged the gate in the sky and fled.
چرخی زد اتاق و بر زمین زانو زد
رنجید هوا و جمله شد زخم و کبود
خورشید به دروازه ی آسمان کوفت ، گریخت
the trees wept and threw away their leaves,
the day ripped the hours from our lives,
the sheets and pillows shredded themselves on the bed.
گریید درخت و برگها را همه ریخت
روز از بر ما ثانیه ها را دزدید
بر تخت، همه ملافه ها جامه درید
our mouths knew no kiss, no kiss, no kiss,
our hearts were jagged stones in our fists,
the garden sprouted bones, grown from the dead.
لبها و دهان تهی شد از هر بوسه
دلها به درون مشتمان سنگی تیز
your face blanked like a page erased of words,
my hands squeezed themselves, burned like verbs,
love turned, and ran, and cowered in our heads.
دستان من اَفشرده شد و سخت بسوخت
وان عشق، نهان گشت و از اندیشه گریخت
-----------------
مشخصات کتاب
Rapture
Carol Ann Duffy
Picador@2005
۶ نظر:
Be nazaram tarjomat az khode shere yaru behtare!
ای جیگرتو من بخورم نوید عزیزم. تولد همسرت مبارک باشه استاد.
ashtit mbarak bashe,kheli khob o mozoone,shoro ke en bashe,fekr konam be zodi ye motrjeme khobe dige be name poori khahim dasht
مرسی ناشناس جان. تمام عقده های داشته و نداشته ی بنده رو از بین بردید با این نوشته :دی
مــــزاح فرمودم! هنوز موجودی پرعقده هستم!
آقا دست مريزاد. بسيار ترجمه خوب و دقيق و زيباست . باز چرا داري تعارف مي كني كجاي اين ترجمه غير جدي است؟ اتفاقا وزني كه خود ان دافي استفاده كرده چنان به ترجمه تو نزديك است و يا درواقع برعكس كه آدم را به حيرت مي اندازد. آقا ادامه بده. احتمالا كارل ان دافي منتظر ويزاست از طرف تو براي ورود به فارسي.
ترجمه بسیار خوش آیند و قابل لمسی بود،
شاعرش چه احساسات لطیفی دارد، وقتی که هوا رو هم ببینی و بهش جان و قلب بدی ........
منتظرم باز هم بخونم.
ارسال یک نظر