۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

كسري

1. عمو آيدين
كاوه كياييان، دوست ديرينه ي من،‌ در يك كلام جيگر من، يه پسر بي نظير پنج ساله داره به نام كسري. هفته ي پيش من با گروهي ميرفتيم پلور،‌ من تو ماشين كاوه اينها بودم. من جلو،‌ كاوه هم رانندگي ميكرد و نداي عزيز (همسر كاوه) و كسري هم عقب نشسته بودن. حالا شما اينو گوش كن:

كسري: عمو آيدين،‌ باباي تو كيه؟
- كسري جان اون آقاهه كه تو اونيكي ماشين نشسته جلو،‌عينكيه....
كسري : آهان،‌ عمو آيدين فهميدم، بابات احمد پوريه؟

حالا شما قيافه ي من و كاوه و ندا رو مجسم كنيد بعد از شنيدن اين حرف. چقدر باحاله كه من عمو آيدين باشم و بابام خيلي ساده همون احمد پوري باشه! اين البته يه جور ديگه هم ديروز اتفاق افتاد. بابا ميره نشر چشمه،‌ اونجا فروشنده بهش ميگه:‌اِِاِاِاِ شما پدر آيدين هستين؟ من پونزده درصد تخفيف دادم بهتون!!! شوخي نميكنم. اين واقعا اتفاق افتاده. و اما اينها همه به كنار،‌ ببينين كسري ديگه چي گفته،‌ شاهكاره اينيكي:

2. خواب تلويزيوني!

( خارجي. تو ماشين. همون سفر به پلور)
كسري:‌عمو آيدين خواب من مثل تلويزيونه، ميتونم توش كانال عوض كنم،‌بزنم تام و جري، بعد بزنم يه كانال ديگه!!!!

جاااااااااااااان؟ يعني تخيل تا اين حد؟

كاوه: آره پسرم؟ نگفته بودي اينو قبلا
كسري:‌ آره بابا جون. تازه آخرش هم نوشته ها ميان!

به كاوه گفتم خوبه وسط خوابش تبليغ خواب فردا نمياد؟!
تو يه مهموني چند روز پيش، با جناب مستطاب بهاالدين مرشدي گل،‌ اين گفته ي كسري رو تحليل كرديم و گفتيم از دو حال خارج نيست:
1. يا واقعا اينجوري خواب ميبينه كه در اين صورت حيرت انگيزه و واقعا دمش گرم
2. يا ما رو گرفته! كه باز هم در اينصورت استعداد بسيار شگرفي داره كه توي پنج سالگي ما رو تا اين حد گرفته! حتي بيش از يه ريوخاي ده ساله. (ريوخا يه نوع آب پرتقال بدون الكله)

خلاصه اينكه دست مريزاد. به كاوه ي گل و نداي عزيز كه همچين فرزند بي نظيري دارن.


۳ نظر:

لیلا گفت...

فکر کنم راجع به یه حالت دیگه هم حرف زدیم و اون این بود که :کسری راجع به خوابهاش تخیل داره یعنی فکر میکنه که این خوابها رو میبینه.

ملیحه گفت...

جالب بود..
حالا که دقت میکنم.خوابهای منم مثل تلویزیونه
منتها من کانال عوض نمیکنم!
دستم روی کنترل افتاده..کانالها هی عوض میشن!

نگار گفت...

ای جاااانم
چه پسر شیرینی :*