۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

به نون

تا دیرهنگام
مقابل این تلویزیون
به انتظارم نشسته بودی

با دو لیوان چایی برگشتم
و روی کاناپه نشستم

فیلم ما که هنوز شروع نشده بود...

۲ نظر:

Sohail S. گفت...

نمیتونم تصور کنم جریان چیه ولی از پست های اینطوری خوشم میاد.

آیدین گفت...

مرسی که خوندی. پس فردا بهت میگم ماجرا چی بود.