۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

مایکل جسکون

می گریستم برایت اگر
زمان
اکنون نبود
...
می گریم اکنون از آن
که نگاه ها به سوی تو جهیده است
...
همگان
به بازوبند سیاه من می نگرند
و برای تو اشک می ریزند
...
و تویی که در من نجوا میکنی:
They don't really care about us

۵ نظر:

pendzZz گفت...

damet garm agha! kheyli khoob bood!afarin

ناشناس گفت...

زيبا بود آيدين جان.پايدار باشي

احمدو زهره

ایگناسیو گفت...

ما نمی توانیم با هم باشیم، راه ما جداست.
تو گربه ی قصابی، من گربه ی سرگردان کوچه ها.
تو از ظرف لعابی می خوری،
من از دهان شیر.
تو خواب عشق می بینی، من خواب استخوان.
اما کار تو هم چندان آسان نیست عزیز.
دشوار است
هر روز خدا دم جنباندن!



از "اورهان ولی" با ترجمه ی آقای "احمد پوری"

ناشناس گفت...

یعنی تو با این شعرت می‌خوای بگی که مرگ مایکل جکسون کار جمهوری اسلامی بوده؟!
ننگ بر تو ای استعمار پیر. ننگ بر تو ای آیدینبرای مزدور اجنبی. چقدر پول گرفتی؟ لابد ویزای انگلیس خواهرتو بهت دادن تا این شعر رو بنویسی. واقعا قیمت شرافتت همین‌قدر بود؟
بازوبند سیاه می‌بندی که آبروی نظامو ببری؟ برگرد تا کاری کنم همه‌ی فامیلت جای بازوبند پیرهن سیاه بپوشن.
دست‌نویس از فروغ فرخزادی می‌ذاری که دوست‌پسر خائنش ـ ابراهیم گلستان ـ پولای مملکت ما رو برداشته و باهاش داره تو قصر انگلیسیش حال می‌کنه و به ریش ما می‌خنده؟ تا کجا می‌خوای ملت‌تو پیش انگلیسا کوچیک کنی؟
ایرانیا رو تروریست می‌خونی؟ می‌دم در وب‌لاگتو گل بگیرن.
با 2 + 2 = 4 مثلا خواستی رئیس‌جمهور منتخب ما، جناب آقای احمدی‌نژاد، رو تحقیر کنی؟ فکر کردی که ما نمی‌فهمیم؟ چیز چیز می‌کنی؟
اگر راست می‌گی بگو که یک میلیون پوند رو از کجا آوردی که به دخترا تعارف می‌کنی؟ حساب آقامجتبی رو مسدود کردی تا بذاری تو جیبتو به انگلیسی‌ها باج بدی؟ می‌خندی؟ حالتو می‌گیرم. بیا تا تعطیلات بفرستمت اوین و کاری کنم همه‌ی اینا رو گردن بگیری.
فکر کردی نمی‌دونم رفتی کانادا چه غلطی بکنی؟ عکساشو تو کیهان چاپ کنم که آبروت بره؟ پسر خوب تو که هنوز پرونده‌ی فسق و فجورت تو ایران روی میزه. دفعه‌ی قبل خوب قسر در رفتی.
تو و اون سهراب‌تون ایست بازرسی برادرا رو مسخره می‌کنین؟ بسیج رو دست می‌ندازی؟ به امام و رهبری فحش می‌دی؟
کارت ساخته‌ست. تا آخر تابستان وقت داری برگردی ایران تا من نشونت بدم.
تیتر «انقلاب در موسیقی نوین ایران» می‌ذاری؟ می‌خوای انقلاب کنی؟ چه رنگی؟ جنسش چیه؟ مخمله؟ به چه قیمتی؟ تو مال این حرفا نیستی؛ وطن‌فروش.
به قول مامانت که «آیدین بورا!». تا آخر تابستون وقت داری که «بورا» بشی و گرنه من می‌آم اون‌جا.

بیا دیگه بابا دلمون برات تنگ شده پسر.
نترس. تو فرودگاه اگر ازت پرسیدن نگو که انگلیسی هستی. اینا هم کاریت ندارن.
همه‌ی اینا رو نوشتم تا بگم که شعرت قشنگ بود و خلاصه آقا تو بنویس ما خوانندتیم یا به قولی فَنِتیم.

می‌بوسمت: کاوه کیائیان
تیر 88

Sohail S. گفت...

چه خوب که یکی در این مورد نوشت (و شعر هم گفت)